بهار بی حوصله
بهار
بی حوصله می آید
نیستی تا سال را تحویل بگیری
تنها پلاک تو
چراغ تکلیف مادر را روشن می کند !
بهار
بی حوصله می آید
نیستی تا سال را تحویل بگیری
تنها پلاک تو
چراغ تکلیف مادر را روشن می کند !
چوب ، آتش ، باد ، خاکستر
ابر ، باران ، رود
سرگذشت من چه خواهد بود!؟
چند وقت است دچارت شده ام
چند وقت است دلم می لرزد
آسمانم ابری
پر و بالم خیس است
شعرهایم کال اند
با تو باید برسند
دست هایم سردند
به تو باید برسند !
گاهی آرام
گاه توفانی
گاهی ابری
و گاه بارانی
پیش بینی نمی شوی اصلا
به زمستان- بهار می مانی !
تا اطلاع ثانوی
این جاده مسدود است
حتی ورود عشق هم ممنوع !
حال دلم در دست تعمیر است
امروز هم دیر است
جاده های فرا دست
کوچه های فرو دست
بن بست می شود
فردا
همه جا یکدست می شود
پرستار من باش
بیا باندپیچی کن این روح را
نوازش کن این روح مجروح را !