۰۱ فروردين ۹۳ ، ۱۰:۰۵
بهار آمد
چه اسفندها دود شد
چه آجیل هایی شکستیم
بهار آمد
اما ...
دخیلی نبستیم !
چه اسفندها دود شد
چه آجیل هایی شکستیم
بهار آمد
اما ...
دخیلی نبستیم !
آتش و جنگل است روزهای من
ناگهان چه قدر زود !
ناگهان چه قدر دود !
بهار
بی حوصله می آید
نیستی تا سال را تحویل بگیری
تنها پلاک تو
چراغ تکلیف مادر را روشن می کند !
جاده های فرا دست
کوچه های فرو دست
بن بست می شود
فردا
همه جا یکدست می شود
نه از بیم آتش
نه شوق بهشت
برای تو می خواهمت ای عزیز!
برای تو خواهم نوشت
تو شمشیرت را غلاف کرده ای
ما غیرت ها را
باد از هر طرف بوزد هستیم
هر چه باد باد !