۲۹ اسفند ۹۲ ، ۰۹:۱۱
اسفند دود شد
اسفند
روی آتش اسفند دود شد
چشم بد از تو دور
سال خوش ظهور !
پرنده ها چه قدر شاعرند
با درخت و آسمان و باد همنفس
شاعران پرنده اند
پرندگان در قفس !
آتش و جنگل است روزهای من
ناگهان چه قدر زود !
ناگهان چه قدر دود !
بهار
بی حوصله می آید
نیستی تا سال را تحویل بگیری
تنها پلاک تو
چراغ تکلیف مادر را روشن می کند !
چوب ، آتش ، باد ، خاکستر
ابر ، باران ، رود
سرگذشت من چه خواهد بود!؟
چند وقت است دچارت شده ام
چند وقت است دلم می لرزد
آسمانم ابری
پر و بالم خیس است
شعرهایم کال اند
با تو باید برسند
دست هایم سردند
به تو باید برسند !
گاهی آرام
گاه توفانی
گاهی ابری
و گاه بارانی
پیش بینی نمی شوی اصلا
به زمستان- بهار می مانی !
تا اطلاع ثانوی
این جاده مسدود است
حتی ورود عشق هم ممنوع !
حال دلم در دست تعمیر است
امروز هم دیر است