۳۰ فروردين ۹۳ ، ۰۷:۵۰
نمک نشناس
گر چه شیرین شده ای
باز
نمک نشناسی !
چشم هایت مشکی
گیسوانت مشکی
بی جهت نیست که شب ، شب شده است
شب به چشم تو حسادت دارد
شب به گیسوی تو عادت دارد !
جهان ، تشنه ی سیصد و سیزده قطره باران
از آن ابر رحمت
بباران ، بباران ، بباران ، بباران!
زندگی مثل چرخ نخ ریسی ست
عشق آتشفشان خاموش ست
عاشقی دوره ی دگردیسی ست !
آب آب آب
آب اگر نبود
رود
دریا
باغ
اقیانوس
مثل شب در حسرت فانوس
دست آب را ببوس !